ماهیت حرکت بازار در انقلاب مشروطیت

 

مهران امیر احمدی

 

روح حركت بازار هيچگاه مبتني بر يك جنبش سياسي يا اجتماعي نبود و بيشتر حول مطالبات صنفي در جریان بود بی شک انقلاب مشروطيت يكي از به يادماندني‌ترين حركت‌هاي تاريخي در ايران و خطه آسيا است. انقلابي كه از قبل آن، ايرانيان زندگي نويني را نسبت به اعصار و قرون گذشته تجربه كردند. اما اين انقلاب از عناصر سازنده و تأثير‌گذاري شكل گرفت كه هريك از اين عناصر بنابر جايگاه منزلتي و طبقاتي خويش، نقش‌هاي متفاوتي در شكل‌گيري آن ايفا نمودند.

 

از اين رو نگارنده نگاهي تحليلي هر چند كوتاه به ماهيت نقش‌آفريني يكي از اين عناصر، يعني بازار داشته است. آنچه از نظرتان مي‌گذرد حاصل اين نگاه است. بي‌ترديد نقشي كه بازار در انقلاب مشروطيت ايفا نمود، در هيچ يك از ادوار تاريخي ايران قابل مشاهده نيست. بازار يكي از كانون‌هاي فيزيكي انقلابات سده پيشين بود. در واقع، نقطه آغازين نهضت تنباكو و انقلاب مشروطه، هر دو از مطالبات صنفي و منافع طبقاتي بازاريان سر بيرون آورد. در سال 1309، بعد از انعقاد قرارداد رژي، ناگهان منافع اقتصادي بازار به علت انحصار خريد و فروش تنباكو، توسط سرمايه‌هاي خارجي به خطر افتاد.

 

از اين رو، بازار ناديده انگاشتن منافع خويش را از جانب حاكميت بر نتافت و با روي آوردن به متحد استراتژيك خويش يعني روحانیون منفعت طلب ، عملاً در تقابل با هيأت حاكمه قرار گرفت تا نام ايشان در تحولات و انقلابات سده پيشين به عنئوان يكي از نيروهاي موثرجنبش تنباكو ثبت گردد. البته روح حركت بازار هيچگاه مبتني بر يك جنبش سياسي يا اجتماعي نبود و بيشتر حول مطالبات صنفي دور مي‌زد. تقابل و جسارت بازاريان در مقابل اتوكراسي حاكم، وقتي جدي‌تر شد كه حاكم تهران با به چوب بستن برخي تجار و بازرگانان تهراني، موجب شد تا آنان اين تحقير را تحمل نكرده و بار ديگر توسط روحانيت در مقابل جسارت هيأت حاكمه بايستند اين در حالي بود كه مسيونوز و همكاران بلژيكي او اصلاحات مالي و گمركي نويني را آغاز نموده بودند كه بيش از پيش منافع اقتصادي بازار را در خطر مي‌انداخت.

 

بازار كه توان درك اصلاحات اقتصادي نوين را نداشت، منتظر فرصتي بود تا مقابل ميسونوژ ايستادگي كند. پس به چوب بستن تجار تهراني بهترين فرصت براي اين منظور بود. با این وجود به نظر نگارنده مسیو نوژ یک مصلح بی نظیر بود که اصلاحاتش به شدت منافع بازار و روحانیت را به خطر انداخته بود باری اين فرصت بوجود آمده موجب شد تا بازار با اتكاء به روحانيت و پشتيباني مالي از بست‌نشينان و حضور فعال در تظاهرات خياباني، عملاً نقطه آغازين انقلاب مشروطيت به لحاظ فيزيكي شود. ناگفته نماند كه بازاريان در طول تاريخ همواره زيرسايه تحقير نظام فئودالي در رنج بودند. از اين رو، اگر فرصتي دست مي‌داد براي ترميم پايگاه و منزلت خود در سلسله مراتب اجتماعي، از هيچ كوششي فروگذار نمي‌كردند. به ديگر سخن، بازار همواره در يك تضاد دايمي با نظام فئودالي حاكم بود كه برغم در دست داشتن منابع وسيع مالي هيچگاه در نزد حاكمان از شأن و منزلت لازم برخوردار نبود.

 

بازار كه يكي از نمايندگان نظام شبه شهري در مقابل نظام روستايي ـ فئودالي قاجار بود، همواره خود را به لحاظ منزلت و پايگاه اجتماعي تحقير يافته مي‌ديد و از اين كه حاكمان، خوانين و فئودالها را به ايشان ترجيح مي‌دادند، در رنج بود. بنابراين، مقاومت و تقابل بازار در برابر حاكمان امري طبيعي بود. يكي از نكات متمايزكنندة بازار با نظام فئودالي اين بود كه بازاريان در روابط اجتماعي برخلاف نظام حاكم، همواره از يك رفتار ملاطفت‌آميز با توده مردم برخوردار بودند. همچنين خون و وراثت چندان نقشي در ورود به اين طبقه نداشت. هر كسي از پايين‌ترين سطوح اجتماعي مي‌توانست به بالاترين رتبه منزلتي در آن دست يابد. افزون بر آن، استفاده ابزاري و ریاکارانه از نذر و وقف موجب شده بود تا اين قشر نزد توده مردم از جذابيت‌هاي خاص برخوردار باشد اين در حالي بود كه بازار با حمايت مالي از روحانيت، همواره پشتيباني آنان را در پشت سر خود داشت و روحانيت نيز به عنوان يك حامي جدي آنان را در مقابل نظام فئودالي حمايت مي‌كرد. در واقع حمایت های دوسویه بازار و روحانیت از یکدیگر نه بخاطر مولفه های اخلاقی بلکه صرفا به سبب منافع طبقاتی شکل می گرفت.

 

اما اين مزايا سبب نمي‌شد تا بازار از جانب مالكان و حاكمان مورد تحقير قرار نگيرد. گاهي اين تحقير به جايي مي‌رسيد كه برخي از مالكان از وصلت با طبقه بازار ابا داشتند، چيزي كه بيش از پيش حيثيت طبقاتي آنها را زير سؤال مي‌برد. البته نبايد از خصلت‌هاي رياكارانة بازار به اين آساني گذشت، اگر مالكان با رفتارهاي استبدادي و گزنده به طور مستقيم بر توده مردم روستايي و شهرنشين ظلم روا مي‌داشتند، بازار درست برعكس با روش‌هاي مصلحت‌آميز شهري به منفعت طلبي و فزون‌خواهي مشغول بود. به تعبير ديگر، حاكمان با خنجر سر را از تن جدا مي‌كردند، ليكن بازار با پنبه سر مي‌بريد. به طور كلي، حركت بازار در جنبش مشروطيت هيچگاه بر مبناي يك تئوري سياسي ـ اجتماعي قرار نداشت. بلکه هرگاه از جانب حاكميت و سرمايه‌هاي خارجي مورد تهديد قرار مي‌گرفت، با قدرت در مقابل آن ايستادگي مي‌كرد و به صورت آگاهانه از مطالبات صنفي خود دفاع مي‌نمود. از اين رو، حركت بازار در انقلاب يك رابطه معني‌دار با مطالبات صنفي و برتري‌طلبي طبقاتي داشت.

 

ناگفته نماند، يك سيستم دادگستر دموكراتيك مبتني بر خصايص شهري بيش از پيش مي‌توانست ازمنافع اقتصادي ايشان در مقابل نظام فئودالي كه چندان به مالكيت سرمايه اهميت نمي‌داد، دفاع نمايد. بازار به خوبي دريافته بود كه روشنفكران مدعي ليبراليسم سياسي بهتر مي‌توانند مناسبات تجارت داخلي و خارجي را به نفع سرمايه‌هاي داخلي پشتيباني كنند. اين در حالي بود كه هيأت حاكمه با واگذاري بي‌حد و حصر امتيازات اقتصادي عملاً به نفع خود و سرمايه‌هاي خارجي عمل مي‌كرد. در واقع، بازار با دو هدف اصلي يعني تأمين و حراست از منافع صنفي و ارتقاي منزلت اجتماعي به تقويت جنبش دموكراتيك ايران پرداخت.در غیر این صورت اگر به این درک مرسید که جنبش مشروطیت توان حراست از منافع طبقاتی ایشان را ندارد هگرز به این حرکت نمی پیوست. با اين وجود، عليرغم اينكه بازار هيچگاه توان درك الگوهاي نظري و دموكراتيك را نداشت، اما عملاً به خاطر منافع برشمرده شده، در خدمت جنبش روشنفكري ايران قرار گرفت تا انقلاب مشروطيت سرآغازي نوين بر حيات سياسي ـ اجتماعي ايرانيان باشد . اما آنچه مسلم است نه بازار و نه روحانیت هیچگاه به خاطر منافع ملی داخل در جنبش مشروطیت نگشتند بلکه صرفا برتری طلبی و منافع صنفی آنان را وارد این حرکت نمود و الحق که اقلیت روشنفکر به درستی از این فزون خواهی برای پیشرفت جنبش سود برد.

 

 

 

 

 

 



 

© Copyright 2007-2018 Political Articles. All rights reserved