سيماي خانوادگي جرج بوش
عبدالله شهبازي
منبع: سايت عبدالله شهبازي
زمانيکه حادثه 11 سپتامبر 2001/ 20 شهريور
1380 رخ داد، تدوين جلد پنجم کتاب زرسالاران تمامي
اوقات اينجانب را به خود اختصاص داده بود. اهميت اين حادثه
چنان عظيم بود که روند عادي کار را متوقف کردم و بيش از دو ماه
پژوهشي سنگين را براي شناخت ريشههاي آن پيش بردم؛ و از 17
آبان 1380 سلسله مقالاتي را با عنوان "جرج بوش، مافياي نظامي-
شيميايي و پروژه جنگ با تروريسم" در روزنامه صداي عدالت
منتشر کردم که تا 6 شماره ادامه يافت. معهذا، ضرورت به پايان
بردن زرسالاران سبب شد که کار را موقتاً به کنار نهم
در کوران اين بررسي، برايم ترديدي نماند که
حادثه 11 سپتامبر و تحولات پسين آن تصادفي نيست بلکه پيامد
طراحي دقيق کانون سوداگر و جنگ افروزي
است که امروزه جرج بوش و ديک چني و توني بلر بهعنوان سه
سخنگوي اصلي آن شناخته ميشوند. اين همان شبکه سوداگر
آمريکايي- انگليسي است که در گذشته نيکسون، ريگان و جرج بوش
اوّل را در مقام رئيسجمهور ايالات متحده آمريکا جاي داده بود.
اندکي بعد، انعقاد قرارداد دويست ميليارد
دلاري پنتاگون با کمپاني هواپيماسازي لاکهيد مارتين بر اين
نظر مهر تأييد زد. اين قرارداد براي ساخت جنگندههاي جديد اف.
35 بود که بايد در دوران "جنگ با تروريسم"- بهعنوان عرصهاي
جديد و متفاوت با دوران جنگ سرد- بهکار گرفته شود. اين
قرارداد در زمان خود جنجالي بزرگ را برانگيخت و رسانههاي غربي
آن را "بزرگترين پيمان تسليحاتي تاريخ ايالات متحده آمريکا"
خواندند. براي مقابله با اين موج و موجه جلوه دادن قرارداد
فوق، جرج بوش و دونالد رمسفلد، وزير دفاع او، مرتب تکرار
ميکردند که جنگ با تروريسم "جنگي جديد" و با "تاکتيکهاي جديد
و ناشناخته" است؛ و رمسفلد ميگفت: سيستم جنگي ايالات متحده
در دوران جنگ سرد و براي مقابله با ابرقدرتي چون اتحاد شوروي
ساخته شده و تسليحات کنوني، مانند جنگندههاي اف. 22، براي
مقابله با اهداف آن زمان طراحيشده است. اکنون که با پديدهاي
"نو" و "ناشناخته" بهنام "تروريسم جهاني" مواجهيم، تسليحات آن
دوران کهنه و فاقد کارايي است و اينک به سيستم دفاعي و تسليحات
جديد متناسب با اين دشمن نياز داريم.
در همان زمان، به يمن پوشش فراگير غولهاي
رسانهاي،
بهويژه
CNN، طبيعت بکر و کوهستاني افغانستان به بزرگترين نمايشگاه تاريخ
براي تبليغ کالاهاي جديد کمپانيهاي تسليحاتي آمريکا و
بريتانيا بدل شد. و جالبتر اين که نه کمپاني لاکهيد مارتين
و نه وزارت دفاع آمريکا (پنتاگون)، که قاعدتاً بايد براي منافع
ملّي اهميتي خاص قائل باشد، حاضر نشدند کمپاني بوئينگ را،
بهعنوان دومين کمپاني سازنده هواپيما در ايالات متحده، در اين
پيمان شريک کنند. بدينسان، ضربه اقتصادي مهيبي بر بوئينگ وارد
شد که به اخراج سي هزار نفر نيروي متخصص شاغل در آن انجاميد و
بحراني بزرگ در شهر سياتل، مقر بوئينگ، پديد ساخت. در مقابل،
اندکي بعد گروهي از کمپانيهاي بزرگ تسليحاتي بريتانيا، که
نگارنده در جريان پژوهش زرسالاران با پيشينه و پيوندهاي
ايشان آشنايي کامل داشت (ويکرز آرمسترانگ، مارکوني، رولزرويس و
جنرال الکتريک)، در کنار کمپاني آمريکايي نورتروپ گرومن،
بهعنوان شريک لاکهيد وارد عمل شدند.
قرارداد دويست ميليارد دلاري با لاکهيد پايان
کار نبود و از آن زمان کساني مانند نورم ديکز (نماينده دمکرات
از واشنگتن) و رندي کانينگهام (نماينده جمهوريخواه از
کاليفرنيا)، با حمايت از دونالد رمسفلد، وزير دفاع، تلاش براي
خريد چهل فروند بمبافکن ب. 2 را آغاز کردند. اين هواپيما
بهوسيله کمپاني نورتروپ گرومن، شريک لاکهيد در
قرارداد ساخت جنگندههاي اف. 35، ساخته ميشود و قيمت هر
فروند آن دو ميليارد دلار است.
بدينسان، حادثه 11 سپتامبر 2001 روندي از
سوداگريهاي مشکوک مالي را، به بهانه "جنگ با تروريسم"، آغاز
کرد که تا به امروز ادامه يافته و بودجه نظامي ايالات متحده
آمريکا براي سال 2003 را به رقم 380 ميليارد دلار (بيش از يک
ميليارد دلار در روز) رسانده است. توجه کنيم که اين بودجه
حتي در سالهاي جنگ سرد نيز توجيه کافي نداشت ولي امروزه
به يمن هياهوي رسانههاي وابسته به اين شبکه سوداگر و با
برافراشتن مترسکهايي چون بنلادن و "القاعده" توجيه يافته است. با توجه
به اين تحولات نگارنده در آن زمان چنين پيشبيني کرد:
با توجه به ارقام خيرهکنندهاي که پروژه
"جنگ با تروريسم" فراروي مافياي نظاميگراي غرب قرار داده،
جنگ در منطقه قطعاً بهسادگي و به سرعت پايان نخواهد يافت.
بيهوده نيست که مقامات دولت بوش مرتب تکرار ميکنند که اين
جنگي طولاني است. در اين جنگ طولاني، بنلادن و القاعده
بهانهاي بيش نيست. هدف غارت است و مهمترين منبع اين غارت
ثروت ملّي ثروتمندترين کشور جهان، ايالات متحده آمريکا، است.
اين ارقام نجومي بايد هزينه شود تا، بهگفته جرج بوش، با موشک
دو ميليون دلاري چادر ده دلاري منهدم گردد.
اينک که فراغتي حاصل شده، نگارنده ميکوشد تا
حاصل پژوهش خود را درباره خاندان بوش و شبکه سوداگر فوق در
قالب مقالاتي عرضه کند. اولين مقاله به پيشينه خاندان بوش و
برکشندگان و حاميان آن اختصاص دارد.
کاليگولاي آمريکايي
در سال 1992 ميلادي دو محقق آمريکايي
بهنامهاي وبستر تارپلي و آنتون چايتکين کتابي
جنجالي منتشر کردند با عنوان زندگينامه غيررسمي جرج بوش.
در اين کتاب، نويسندگان فوق حاصل پژوهش خود را درباره پيشينه
خاندان بوش عرضه کردند و بر اساس اسناد و مدارک معتبر چهره
ناشناخته و شگفت اين خاندان و پپوندهاي ديرين و عميق آن را با
شبکهاي گسترده و قدرتمند از صاحبان صنايع تسليحاتي و شيميايي،
دسيسه گران و شيادان مالي و سوداگران مرگ
آشکار نمودند.
انگيزه نگارش کتاب در ژانويه- فوريه 1991، در
جريان جنگ خليج فارس، در نويسندگان پديد شد؛ جنگي که طي آن جرج
بوش (پدر)، در همدستي با سوداگران نظامي ايالات متحده آمريکا و
بريتانيا، با قساوت تمام به کشتار دستهجمعي انسانهاي بيگناه
در عراق مشغول بود. در اين زمان، تارپلي و چايتکين از روحيه
همميهنان خود به هراس افتادند؛ مردمي که واقعيات تکاندهنده
را نميديدند و به تبعيت از بمباران تبليغات رسمي با قساوت
تمام از فاجعه کشتار انسانهاي بيدفاع
حمايت ميکردند. کتاب در پائيز 1991 به چاپ سپرده شد در فضايي
که نويسندگان احساس ميکردند اگر بوش بار ديگر انتخاب شود
ايالات متحده آمريکا و تمامي جهان را به يک فاجعه بزرگ سوق
خواهد داد. «ما چگونه ميتوانستيم اميد داشته باشيم که با
کارتل قدرتمند بوش تنها بهوسيله يک کتاب مبارزه کنيم؟» ولي
نويسندگان آرزو داشتند که اين کتاب چشم بخشي از مردم آمريکا را
به روي واقعيتهاي خاندان بوش باز کند. نويسندگان اثر خود را
اولين بيوگرافي واقعي جرج بوش معرفي کردند و مطالب مندرج در
اتوبيوگرافي جرج بوش (1987) را سرشار از دروغ و تحريف
واقعيات خواندند.
زندگينامه غيررسمي جرج بوش در آستانه
انتخابات رياستجمهوري نوامبر 1992 منتشر شد.
تارپلي و چايتکين در مقدمه کتاب جرج بوش اوّل
را "کاليگولاي آمريکايي" ناميدند- کاليگولا امپراتور
ديوانه و خونريز روم باستان است که خود را خدا ميپنداشت؛ و انديشه اصلي مندرج در کتاب را چنين بيان
داشتند:
تز اين کتاب بسيار ساده است: اگر در نوامبر
1992 جرج بوش براي دومين بار بهعنوان رئيسجمهور ايالات متحده
آمريکا انتخاب شود، اين کشور و جهانيان با فاجعهاي در ابعاد
عظيم مواجه خواهند شد.
در انتخابات سال 1992 جرج بوش (پدر) شکست
خورد، ولي هشت سال بعد اين فاجعه بهگونه ديگر تحقق يافت:
بهجاي پدر، جرج بوش پسر در مسند رياستجمهوري ايالات متحده
آمريکا جاي گرفت.
هريمن ها؛ برکشندگان خاندان بوش
کانوني که در اواخر سده بيستم و اوايل سده
بيستويکم ميلادي خاندان بوش بهعنوان سرشناسترين
نمايندگان آن شناخته ميشوند، در بخش مهمي از سده بيستم با نام
خاندان هريمن پيوند خورده بود و تداوم شبکهاي کهن و
متنفذ بهشمار ميرفت که از بدو شکلگيري ايالات متحده آمريکا در اقتصاد و
سياست اين کشور نقش فائقه داشت. اين شبکه بر بنياد گروهي
همبسته و منسجم از صرافان و ماجراجويان مالي يهودي- آلماني
مهاجر به آمريکاي شمالي شکل گرفت. برخي از اين صرافان و
دسيسه گران مالي، که بندر نيويورک را مرکز اصلي تکاپوي خود قرار
دادند، رسماً خود را بهعنوان يهودي معرفي ميکردند و برخي
صرفاً با عنوان آلماني شناخته ميشدند. و چنين بود که شبکهاي
بهم بافته از بانکداران آلماني تبار زمام امور مالي کشور نوپاي ايالات متحده آمريکا را
بهدست گرفت.
ادوارد هريمن-
که دو پسر او، آورل و رولاند (باني)، بهعنوان حاميان و
برکشندگان خاندان بوش در ساختار سياسي ايالات متحده آمريکا
شناخته ميشوند- به يک خانواده صرّاف مهاجر از آلمان تعلق داشت
و از نوجواني در بازار بورس نيويورک مشغول بود. او از اوايل
دهه 1880 ميلادي با سرمايه ياکوب شيف، زرسالار نامدار
يهودي و رئيس مجتمع مالي کوهن- لوئب، فعاليت گستردهاي را در
زمينه احدات خطوط راهآهن آغاز کرد و مدتي بعد رياست کمپاني
"يونيون پاسيفيک" را بهدست گرفت.
در آغاز سده بيستم، ادوارد هريمن "غول راهآهن" ايالات متحده
بهشمار ميرفت. ادوارد هريمن، علاوه بر ياکوب شيف، با لرد
اينچکيپ نيز شراکت داشت.
لرد اينچکيپ (سِر جيمز ماکاي) از کارگزاران
مستعمراتي بريتانيا در شبهقاره هند و رئيس کمپاني کشتيراني
شبهجزيره و شرق (P&O)
بود که بزرگترين شرکت کشتيراني جهان بهشمار ميرفت. اينچکيپ،
در کنار اعضاي خاندانهاي يهودي بغدادي ساسون و
عزرا و کدوري و گباي و ساير تجار بزرگ
ترياک سده نوزدهم، از بنيانگذاران بانک هنگکنگ و شانگهاي (HSBC)
نيز بود. کمپاني کشتيراني
P&O و مجتمع عظيم بانکي
HSBC در کنار کمپاني عظيم جردن ماتيسون بهعنوان مهمترين مؤسسات
فعال در قاچاق ترياک سده نوزدهم شناخته ميشوند.
لرد اينچکيپ براي تأمين نيروي کار کمپانيهاي
راهآهن ياکوب شيف و ادوارد هريمن حدود 120 هزار نفر باربر
چيني را به عنوان کارگر ساده به ايالات متحده آمريکا انتقال
داد. دکتر جان کولمن، کارشناس بازنشسته سيا در زمينه مواد
مخدر، هدف از اين اقدام را اشاعه مصرف مواد مخدر در آمريکا
ميداند و مينويسد:
در حاليکه در آن زمان سياهان آمريکايي از
قدرت بدني بيشتري برخوردار بودند و کارهاي عضلاني را بهتر از
معتادان چيني انجام ميدادند، در کمال حيرت از ارجاع شغل به
آنها خودداري ميشد. علت آن بود که ترياک در ميان سياهان
آمريکايي بازار فروش نداشت و لرد اينچکيپ براي حمل و توزيع
هزارها کيلو ترياک از چين، که از عهده سياهان ساخته نبود، به
باربران چيني نياز مبرم داشت.
طبق آمار دولت ايالات متحده آمريکا، حدود 115 هزار نفر از
کارگران چيني فوق معتاد به ترياک بودند. هريمن بهدليل عمليات
خلافکارانهاش مورد سوءظن ديوانعالي آمريکا قرار گرفت و در سال
1906 يک کميسيون ويژه قضايي به بررسي وضع او پرداخت ولي
نتوانست چيزي را ثابت کند و در گزارش خود تنها اعلام کرد که
دسيسههاي هريمن در بازارهاي بورس برخلاف منافع عمومي است.
بهنوشته آمريکانا، افکار عمومي آمريکا ادوارد هريمن
را بهعنوان «نماد تمامي فساد و تباهيهاي کمپانيهاي بزرگ»
ميشناخت
در سده نوزدهم، کمپانيهاي
P&O، جردن ماتيسون و بانک
HSBC شبکهاي همبسته را تشکيل ميدادند که بخش عمده فعاليتهاي
مربوط به امور حمل و نقل دريايي و بانکي مرتبط با تجارت
ترياک با شرق را در انحصار خود داشتند. مرکز اوليه فعاليت
اين شبکه در بندر شانگهاي بود که سپس به هنگکنگ منتقل شد.
جزيره برمودا نيز از ديرباز يکي از مراکز اصلي فعاليت اين
شبکه بود و لقب اشرافي لرد اينچکيپ بيانگر پيوند اين خاندان با
منطقه برمودا است. (اينچکيپ يکي از جزاير برمودا است و سِر
جيمز ماکاي از سوي دربار بريتانيا در سال 1911 بهعنوان لرد
اين جزيره منصوب شد.)
از سال 1990 مجتمع جردن ماتيسون دفتر مرکزي خود را از بندر
هنگکنگ به جزيره برمودا منتقل کرد و بانک
HSBC
نيز مرکز خود را در لندن قرار داد.
اين سه کمپاني امروزه نيز بهعنوان کانون
اصلي تجارت جهاني مواد مخدر شناخته ميشوند.
سازمان ملل متحد حجم تجارت مواد مخدر را ساليانه 400 تا 500
ميليارد دلار تخمين ميزند که ده درصد کل تجارت جهاني را
شامل ميشود و دومين شاخه اقتصاد جهان، بعد از تجارت اسلحه،
بهشمار ميرود. (تجارت نفت در رده سوم جاي دارد.) نوآم
چومسکي، انديشمند سياسي آمريکايي، مينويسد:
اين پول از کجا ميآيد و به کجا ميرود؟ اين
معمايي تقريباً ناشناخته است، ولي تخمينهاي کلي نشان ميدهد
که 60 درصد اين پول از طريق بانکهاي ايالات متحده ردوبدل
ميشود
چومسکي توجه ميدهد که طبق آمار رسمي وزارت
بازرگاني هر ساله 25 درصد از کل نقدينگي که از ايالات متحده
خارج ميشود به جزيره برمودا ميرود، 15 درصد به جزاير باهاماس
و کايمن و ده درصد به پاناما. چومسکي ميافزايد: آنها
کارخانه فولاد که نميسازند، معلوم است اين پول صرف چه تجارتي
ميشود
پس از مرگ ادوارد هريمن (1909)، پسر بزرگ او،
ويليام آورل هريمن، بههمراه برادرش- رولاند (باني)
هريمن، اداره ثروت عظيم موروثي پدر را بهدست گرفت و در
سال 1919 بانک خصوصي "و. آ. هريمن و شرکا" را تأسيس کرد که در
سال 1931 به بانک برادران براون- هريمن تغيير نام داد.
اين مجتمع مالي بهعنوان يکي از بزرگترين بانکهاي خصوصي جهان
شناخته ميشود
آورل هريمن عمري طولاني داشت: 95 سال زيست و
در 1986 درگذشت. او بيش از پنجاه سال در حيات سياسي ايالات
متحده و جهان نقشي بسيار مرموز و مؤثر ايفا نمود. در دوران جنگ
سرد، در مقاطع حساس تاريخي مأموريتهاي
مهم سياسي و ديپلماتيک را بهدست ميگرفت و بهعنوان متنفذترين
"کارچاقکن
بينالمللي" سرّي ترين
مذاکرات را به فرجام ميرسانيد. هريمن بهعنوان فرستاده ويژه
رؤساي جمهور ايالات متحده، از روزولت تا کارتر، مأمور مذاکرت
سرّي با چهار رهبر اتحاد شوروي پيشين (استالين، خروشچف، برژنف
و آندروپوف) بود. آورل هريمن دوست صميمي سِر وينستون چرچيل
بهشمار ميرفت
و از پيوندهاي شخصي عميق و گسترده با محافل سياسي و مالي لندن
برخوردار بود.
مورخين او را بهعنوان يکي از برجستهترين دسيسه گران مالي و سياسي سده بيستم
ميشناسند که در مداخله نظامي آمريکا در ويتنام و اشتعال نائره
جنگ ويتنام بهشدت مؤثر بود
آورل هريمن در جريان جنبش ملّي شدن صنعت
نفت ايران نيز نقش مرموز و پيچيدهاي ايفا نمود که تاکنون
مورد مطالعه جدّي قرار نگرفته است.
او در تير ماه 1330 ش./ ژوئيه 1951 م.
بهعنوان نماينده ترومن، رئيسجمهور آمريکا، براي حل اختلافات
نفتي ايران و انگليس تعيين شد و در جريان سفرهاي خود به تهران
و لندن با دکتر محمد مصدق و مقامات دولت کلمنت اتلي
از حزب کارگر انگلستان و شرکت نفت انگليس و ايران به مذاکره
پرداخت.
طبق بررسي نگارنده، هدف اصلي هريمن از اين
تلاش، انتقال مالکيت پالايشگاه آبادان از شرکت نفت انگليس به
رويال داچ شل بود که بهعنوان مهمترين مرکز سرمايه گذاري
نفتي اين شبکه شناخته ميشود. در آن زمان، پالايشگاه آبادان
بهعنوان بزرگترين پالايشگاه جهان از جايگاهي منحصربهفرد در
صنعت جهاني نفت برخوردار بود و ارزش مادي آن حدود 120 ميليون
پوند تخمين زده ميشد که برابر بود با هزينه احتمالي نوسازي و
مدرن کردن صنعت زغال سنگ انگلستان. در ايالات متحده آمريکا،
نقش ميانجيگري دولت ايران و شرکت نفت انگليس را گروهي از
دسيسه گران
نفتي- مالي وابسته به شبکه هريمن، بهويژه جرج مکگي (معاون و
دوست آچسون وزير خارجه)، بهدست داشتند که به غارت مرده ريگ
کمپاني دولتي نفت انگليس (بريتيش پتروليوم بعدي) بهسود بخش
خصوصي (بهويژه رويال داچ شل) چشم دوخته بودند. در مذاکرات
ايشان با مصدق مسئله انتقال پالايشگاه آبادان به رويال داچ شل
بهطور جدّي مطرح بود و بهنظر ميرسد زمانيکه اين تلاش به
نتيجه نرسيد ساقط کردن دولت مصدق در دستور کار اين کانون
دسيسهگر قرار گرفت
معمايي بهنام تبار خاندان بوش
اطلاعات ما درباره پيشينه خاندان بوش تنها به
چهار نسل اخير آن محدود است: ساموئل بوش، پرسکات بوش، جرج بوش
اوّل و جرج بوش دوّم.
زماني که پرسکات بوش (پدر جرج بوش اوّل)
بهعنوان سناتور به شهرت و مقامي دست يافت، کوشيد تا براي
خانواده خود نسب اشرافي جعل کند و مدعي شد که از تبار هنري
سوم، پادشاه انگلستان از خاندان آنژو، است. براي اين ادعا
نميتوان کمترين اعتباري قائل شد و تنها بايد آن را بهعنوان
"طنز" يا نمادي از روانشناسي خاندان بوش نقل کرد.
البته در آمريکاي سده هيجدهم و اوايل سده
نوزدهم نام "بوش" ناشناخته نيست ولي اين نام نه به اعضاي يک
خاندان اصيل مسيحي از تبار شاهان آنژو بلکه به خانوادهاي يهودي تعلق داشت که احتمالاً از آلمان مهاجرت کرده
بودند. نام بوش نيز، به شکل هاي
Busch
و
Bush
ظاهرا آلماني است. از اين خاندان ماتياس بوش را ميشناسيم
که در کنار ساير صرافان و پيمانکاران نظامي يهودي، چون مانوئل
مردخاي نوح و حايم سالومون، در صحنه جنگ استقلال آمريکا فعال
بود؛ و کلنل سولومون بوش و هنري پايک بوش و لويس بوش و يوناس
بوش را که همه در زمره پيمانکاران و ماجراجويان نظامي جاي
داشتند. و اين بوشها،
در کنار همتايان خويش، در دوران اوليه فراماسونري آمريکا بسيار
مؤثر بودند. براي مثال، سولومون بوش در اواخر سده هيجدهم
استاد اعظم گراندلژ پنسيلوانيا بود همانگونه که حايم
سالومون و جوزف ميرز يهودي بهعنوان فعالترين گردانندگان
نهادهاي ماسوني آمريکاي آن عصر شناخته ميشدند و حمون بوش
از فعالين ماسوني نيويورک بهشمار ميرفت.
بهدليل فقدان منابع و اسناد کافي، شناخت پيوند بوشهاي يهودي اواخر سده هيجدهم و اوايل سده نوزدهم، که اندکي
بعد نام ايشان از صفحات تاريخ ايالات متحده محو شد، با خاندان
مسيحي بوش، که از اوايل سده بيستم ميلادي و با ساموئل بوش ظهور
کرد، ممکن نيست.
البته جرج بوش دوّم چندان نيز بي ريشه نيست. مادر او، باربارا پيرس، از اعقاب
ژنرال فرانکلين پيرس، چهاردهمين رئيسجمهور آمريکا
(1853-1857)، است. ولي حتي اگر، طبق ادعاي پرسکات بوش، هنري
سوم را نياي خاندان بوش بدانيم نه بوشهاي
يهودي و ماسون را، فرانکلين پيرس نيز، چون هنري سوم، نياي
خوشنامي براي بوش پسر نيست. او از حاميان بردهداري بود و مورد
حمايت برده داران بزرگ منطقه نيوانگلند. پيرس
با بانکداران انگلستان پيوند نزديک داشت و اگوست بلمونت
(مندس)، صرّاف نامدار يهودي و نماينده رسمي بنياد روچيلد لندن،
مقتدرترين وزير کابينهاش بود. اين بلمونت بود که مخارج
انتخابات ژنرال پيرس را تأمين کرد و در دوران زمامداري پيرس
سياست استعماري او را عليه کوبا هدايت نمود. مورخين آمريکايي
دولت پيرس را دولت ماسونهاي طريقت اسکاتي کهن ميدانند.
فرقه جمجمه و استخوان
سه نسل اخير خاندان بوش (پرسکات بوش،
جرج بوش اوّل و جرج بوش دوّم) فارغالتحصيل
دانشگاه ييل ميباشند و بهعنوان اعضاي فرقه شبه ماسوني
جمجمه و استخوان شناخته ميشوند که مقر آن در دانشگاه
ييل است و يکي از متنفذترين نهادهاي پنهان براي گزينش و تربيت
نخبگان و جذب ايشان به صفوف اليگارشي ايالات متحده آمريکا
بهشمار ميرود. فرقه فوق داراي مناسک عجيبي است؛ از جمله اعضا
بايد برهنه در تابوت بخوابند و معبد ايشان "مقبره" نام دارد.
به دليل اين مناسک مرگ پرستانه
است که اين فرقه به "برادري مرگ" نيز شهرت دارد. اعضا
از انضباط اکيد و وفاداري شديد نسبت به فرقه برخوردارند.
برخي محققين مقررات و مناسک اين فرقه را بسيار شبيه به فرقه
رازآميز ايليوميناتي ميدانند.
توجه به فرقه جمجمه و استخوان،
بهعنوان يک سازمان مخفي دسيسهگر و بسيار مؤثر در حيات سياسي
ايالات متحده آمريکا، از سال 1977 و با مقاله افشاگرانه ران
روزنبائوم برانگيخته شد که خود فارغالتحصيل ييل بود.
معهذا، نقش اصلي را در معرفي اين فرقه دکتر آنتوني ساتون،
محقق برجسته انستيتوي هوور دانشگاه استانفورد، انجام داد. او
از سال 1983 به انتشار مقالاتي در اين زمينه دست زد که سرانجام
در سال 1986 بهصورت کتاب انتشار يافت. کتاب ساتون يک اثر
تحقيقي مستند است که از اسناد داخلي فرقه نيز بهره جسته است.
ساتون اندکي بعد کتابي منتشر کرد با عنوان دو چهره جرج
بوش که گامي بزرگ در افشاي پيوندهاي پنهان خاندان بوش
بهشمار ميرفت.
مؤسسه آموزشي که بعدها به دانشگاه ييل
موسوم شد، هر چند در سال 1701 تأسيس شد، ولي در واقع از زمان
انتقال آن به شهر نيوهاون و دريافت کمک از اليهو ييل
بود که بهطور جدّي شکل گرفت. اليهو ييل يک ماجراجوي متولد
بندر بوستن بود که به خدمت کمپاني هند شرقي بريتانيا درآمد و
در سالهاي 1672-1687 رياست مرکز کمپاني در مدرس هند (قلعه
سنجرج) را بهدست داشت. او در مشارکت با سوداگران يهودي چون
بارتولمو رودريگز، آلوارو فونسکا، دومينيگو دوپورتو و ژاک دو
پائيوا تکاپوي تجاري گستردهاي را، بهويژه در زمينه الماس،
سامان داد و با ثروتي انبوه به انگلستان بازگشت. ساير
بنيانگذاران و مديران دانشگاه ييل نيز به شبکه مستعمراتي-
تجاري فوق وابسته بودند و به خاندانهايي تعلق داشتند که به
"اليگارشي بوستن" شهرت دارند.
فرقه جمجمه و استخوان را ژنرال ويليام
هانتينگتون راسل در سال 1832 بنيان نهاد. و عجيب اينجاست
که اين فرقه در زماني تأسيس شد که، بهدليل نوشتههاي ضد
ماسوني جان کوينزي آدامز، رئيسجمهور پيشين
(1825-1829)، در افکار عمومي آمريکا بدبيني شديدي نسبت به
فراماسونري و فرقههاي سرّي حاکم بود. آدامز ضدماسوني سرسخت
بود و، بهنوشته کويل، "از فراماسونري نفرت داشت." او ميگفت:
کساني که در فرقههاي مخفي جهانوطني عضويت دارند در يک
جامعه دمکراتيک نميتوانند بهعنوان شهرونداني وفادار شناخته
شوند.
ويليام راسل به خاندان راسل تعلق داشت
که اعضاي آن بهعنوان رهبران سنديکاي آمريکايي قاچاق ترياک
در سده نوزدهم شناخته ميشوند. در سال 1818، چهارده سال پيش از
تأسيس فرقه جمجمه و استخوان، ساموئل راسل، پسر عموي ژنرال راسل
فوقالذکر، قاچاق گسترده ترياک عثماني و ايران را به
چين آغاز کرد. خاندان راسل در رأس يک شبکه تجاري خويشاوند
بسيار مقتدر و ثروتمند جاي داشت که اعضاي آن عبارت بودند از
خانوادههاي راسل، پيرپونت، ادواردز، بار، گريسولد، داي،
آلسوپ و هوبارد. در دهه 1830 شبکه راسل سنديکاي قاچاق
ترياک متعلق به خاندان پرکينز، اهل بوستن، را خريد و از
اينطريق با خاندانهاي کابوت، لاول، هيگينز،
فوربٍس، کاشينگ، استورگيز، کوليج و
دلانو و قاچاقچيان نيويورک شريک شد و
امپراتوري ترياک راسلها را تشکيل داد. اعضاي اين
خاندانها از آن زمان تا به امروز در صفوف فرقه جمجمه و
استخوان حضور فعال دارند. خاندان هانتينگتون نيز بههمين شبکه
تعلق دارد، اعضاي آن در فرقه فوق عضويت داشتهاند و برخي
نويسندگان آمريکايي از ساموئل هانتينگتون، انديشهپرداز معاصر
آمريکايي، بهعنوان مورخ اين فرقه ياد ميکنند.
بدينسان، تأسيس فرقه جمجمه و استخوان را بايد
بهعنوان يکي از پروژههاي اين شبکه مافيايي براي استقرار
حاکميت سياسي خويش بر ايالات متحده آمريکا ارزيابي کرد.
اين پروژه سيطره جويانه
به دانشگاه ييل محدود نبود و برخي ديگر از نهادهاي آموزش عالي
ايالات متحده را نيز دربرميگرفت. از جمله ميتوان به اقدامات
ساير اعضاي نامدار اين امپراتوري ترياک اشاره کرد: جان گرين سه
ساختمان در دانشگاه پرينستون ساخت و بخشي از هزينههاي
اين دانشگاه را متقبل شد، ابيل لاو ساختمان دانشگاه کلمبيا
در نيويورک را ساخت. او پدر ست لاو، رئيس دانشگاه کلمبيا،
است. اشخاصي چون جان گرين و ابيل لاو، که نامشان بر تارک
ساختمانهاي پرينستون و کلمبيا مي درخشد،
براي استتار منشاء تبهکارانه ثروتشان تلاش چندان نميکردند.
همانگونه که کابوتها و هيگينسونها و ولدهاي هاروارد
نيز اصراري بر پنهان کردن پيشينه غيرشرافتمندانه خود نداشتند.
جرج بوش اوّل، چهل و يکمين رئيسجمهور ايالات
متحده آمريکا، فرزند پرسکات بوش و دوروتي واکر است. پرسکات بوش
در سال 1913 وارد دانشگاه ييل شد. اين همان سالي است که رولاند
(باني) هريمن نيز تحصيلات خود را در دانشگاه ييل آغاز کرد و
آورل هريمن، برادر بزرگ باني، بهعنوان عضو برجسته فرقه جمجمه
و استخوان، در کنار پرسي راکفلر، هدايت فرقه را بهدست
گرفت. در بهار سال 1916 پرسکات بوش و باني هريمن، که اينک
دوستان صميمي بهشمار ميرفتند، به عضويت فرقه پذيرفته شدند.
در اين زمان، که مقارن با سالهاي جنگ
اوّل جهاني بود، دو متولي فرقه، آورل هريمن و
پرسي راکفلر، توجهي خاص به پرسکات بوش معطوف مي داشتند.
آنها بهدنبال شناسايي و ارتقاء کارگزاران جديد و مورد اعتماد
بودند. چنين بود که پرسکات بوش را براي همکاري برگزيدند و
اندکي بعد او را در مقام يکي از شرکاي اصلي خويش جاي دادند. در
نوامبر 1919 بانک "و. آ. هريمن و شرکا" در نيويورک تأسيس شد.
رياست عالي بانک را آورل هريمن بهدست داشت. برت واکر،
که اندکي قبل پرسکات بوش با دختر او ازدواج کرده بود، در مقام
رئيس و مدير اجرايي بانک قرار گرفت. ساير شرکاي اصلي عبارت
بودند از باني هريمن، پرسي راکفلر و پرسکات بوش.
پيوند خاندان بوش با فرقه جمجمه و استخوان در
نسلهاي بعد نيز تداوم يافت. در سال 1927 جرج هربرت واکر
(پسر)، برادر زن پرسکات بوش و دايي جرج بوش اوّل، به عضويت
فرقه درآمد. در سال 1948 جرج بوش اوّل عضو فرقه شد و در سال
1968 جرج بوش پسر (رئيسجمهور کنوني ايالات متحده آمريکا).
ساموئل بوش و دولت ويلسون
اولين چهره سرشناس خاندان بوش، فردي بهنام
ساموئل بوش است که در اواخر سده نوزدهم و نيمه اوّل سده
بيستم ميلادي ميزيست. درباره نسلهاي قبلي خاندان بوش، بجز
چند نام، اطلاعي در دست نداريم و لذا بناچار بايد ساموئل بوش
را بهعنوان بنيانگذار اين خاندان معرفي کنيم. ساموئل بوش عمري
دراز داشت و در سال 1948 ميلادي در 84 سالگي درگذشت.
شهرت و اقتدار خاندان بوش از زمان جنگ اوّل
جهاني و دوران رياستجمهوري وودرو ويلسون و با ساموئل
بوش آغاز ميشود. ساموئل بوش با شبکهاي از زرسالاران
والاستريت مرتبط بود که در انتخابات سال 1912 با سرمايه گذاري
بر روي ويلسون، نامزد حزب دمکرات، او را در مقام بيست و هشتمين
رئيسجمهور ايالات متحده آمريکا (1913-1921) جاي دادند
در پيرامون ويلسون کانون قدرتمندي از سوداگران يهودي و شرکاي
ايشان گرد آمده بودند که در آن زمان بهعنوان متنفذترين
شبکه دسيسهگر مالي- سياسي ايالات متحده شناخته ميشدند.
از اعضاي يهودي سرشناس اين کانون بايد به برنارد باروخ،
هنري مورگنتو، سيمون بامبرگر، استفن وايز
و لويي برانديز اشاره کرد. مورگنتو در انتخابات
رياستجمهوري سال 1912 رياست کميته مالي حزب دمکرات را بهدست
داشت و پس از صعود ويلسون بهعنوان سفير ايالات متحده آمريکا
در عثماني منصوب شد. سالهاي مأموريت مورگنتو مقارن با حوادث
مرموز و دسيسه گرانه اي
است که به مشارکت عثماني در جنگ اوّل جهاني و فروپاشي نهايي
اين دولت پهناور و اشغال فلسطين بهوسيله يهوديان زرسالار
انجاميد. ويلسون و حلقه ياران او، از جمله مورگنتو، در اين
حوادث نقشي مؤثر ايفا نمودند. سيمون بامبرگر نيز از ياران
نزديک و مشاوران ويلسون بود که پس از پيروزي ويلسون بهعنوان
استاندار اوتاوا منصوب شد. استفن وايز، حاخام سرشناس و رئيس
سازمان جهاني صهيونيسم، در صعود ويلسون سهمي بزرگ داشت.
زرسالار يهودي سرشناس ديگر لويي برانديز است که ويلسون او را
در مقام قاضي کل ايالات متحده جاي داد. برانديز اولين يهودي
است که در ايالات متحده آمريکا به اين مقام رسيد
برنارد باروخ به يک خانواده يهودي مهاجر از
آلمان تعلق داشت. او در زمان انتخابات رياستجمهوري سال 1912
يکي از سرشناسترين و ثروتمندترين دلالان والاستريت بود؛
رابطه نزديک شخصي و کاري با خانواده هريمن داشت و مؤسسه
باروخ در امور بورس بازي
سهام کمپانيهاي هريمن فعال بود. باروخ از حاميان مالي اصلي
حزب دمکرات بهشمار ميرفت و در کنار ساير يهوديان زرسالار
ايالات متحده در صعود ويلسون سهمي بزرگ داشت. در سالهاي پسين،
باروخ و کلنل هاوس مشاوران اصلي ويلسون و گردانندگان
واقعي دولت ايالات متحده بودند. پس از پايان جنگ اوّل جهاني،
برنارد باروخ رياست کميتهاي را بهدست داشت که غرامت سنگين
12 ميليارد دلاري را بر آلمان تحميل کرد. محدوديتهاي
سخت اقتصادي تحميل شده بر جمهوري نوپاي آلمان بهوسيله دولت
ويلسون و برنارد باروخ و زرسالاران والاستريت از جمله عوامل
اصلي است که زمينه را براي ظهور هيتلر و جنگ دوّم جهاني فراهم
ساخت
برخي مورخين، کلنل ادوارد مندل هاوس
را قدرتمندترين مرد ايالات متحده از سال 1912 تا دهه 1920
ميدانند. کلنل هاوس پسر توماس هاوس، کارگزار خاندان
زرسالار روچيلد در سالهاي جنگ داخلي آمريکا، است. او در
سال 1912 رياست ستاد انتخاباتي ويلسون را بهدست داشت و در
همين زمان کتابي منتشر کرد با نام فيليپ درو: مدير.
اين رُمان سرگذشت مردي است بهنام فيليپ درو که اداره ايالات
متحده را بهدست ميگيرد و با اقتدار و استبداد، در مقام
"ديکتاتور مصلح"، تحولاتي بزرگ پديد ميسازد. بسياري از
اقداماتي که در دوران رياستجمهوري ويلسون صورت گرفت، تحقق
طرحهاي کلنل هاوس در اين کتاب بود. از جمله اين طرحها، تأسيس
سازمان ملل متحد است که در آن زمان "مجمع ملل" نام داشت.
انگاره "نظم نوين جهاني"، که در سياست خارجي ايالات متحده از
زمان ويلسون مطرح شد، نيز در واقع تحقق آرماني بود که کلنل
هاوس در کتاب خود مطرح ساخته بود
اين کانون با همتايان انگليسي و فرانسوي خود
رابطه نزديک داشت و همين نفوذ را در دولت لويدجرج در
انگلستان و دولت ژرژ کلمانسو در فرانسه اعمال ميکرد.
در آن سالها، استفن وايز در کنار مارکوس ساموئل
و هربرت ساموئل و سيمون مارکس و اسرائيل سيف
و برادران اسحاق (روفوس و گادفري اسحاق) بهعنوان
رهبران طراز اوّل صهيونيسم شناخته ميشدند و اين شبکه تمامي
تحرکات حييم وايزمن، رئيسجمهور بعدي دولت اسرائيل، و
سازمان جهاني صهيونيستها را هدايت ميکرد. پيوند ويلسون با
زرسالاران يهودي ايالات متحده تا بدان حد گسترده و عميق بود که
برخي نويسندگان آمريکايي او را يهوديالاصل و از تبار يک
آلماني مارانو (يهودي مخفي) بهنام ويهلسون ميدانند.
ساموئل بوش و "سوداگري مرگ"
در سالهاي 1914-1917 جنگ اوّل جهاني با شدت
تمام جريان داشت ولي هنوز دولت ايالات متحده آمريکا بهطور
رسمي بيطرف
شناخته ميشد. معهذا، در اين سالها زرسالاران والاستريت
در پيوند با کمپانيهاي تسليحاتي بريتانيا در تحولات
جنگ بهشدت ذينفع بودند. آنان از نظاميگري و فروش اسلحه
سودهاي کلان ميبردند و همينان بودند که سرانجام دولت آمريکا
را بهسود جبهه بريتانيا و فرانسه وارد جنگ کردند. در آن
سالها، جان پيرپونت مورگان، زرسالار نامدار آمريکايي،
بهعنوان بزرگترين واسطه مالي و سياسي بريتانيا در آمريکا
شناخته ميشد و بههمراه شرکا و دوستان خويش خط اتحاد
آمريکا و بريتانيا را پيش ميبرد. در اين زمان بانک مورگان
نماينده رسمي مالي دولت بريتانيا در ايالات متحده بهشمار
ميرفت. دو مشاور عاليرتبه و متنفذ ويلسون، کلنل ادوارد هاوس
و برنارد باروخ، با اين کانون دسيسهگر مالي پيوند نزديک
داشتند و عمليات مالي مشکوک و سوداگرانه اي
را سامان ميدادند.
در کوران حوادث جنگ، دو متولي فرقه جمجمه و
استخوان، يعني آورل هريمن و پرسي راکفلر، در
صفوف بورس بازان
و دسيسه گران
مالي- سياسي ايالات متحده آمريکا جايگاهي برجسته داشتند. پرسي
راکفلر، پسر ويليام راکفلر و برادرزاده جان راکفلر، تحصيلات
خود را در دانشگاه ييل به پايان برد و در سال 1910 به عضويت
فرقه درآمد. اعضاي خاندان راکفلر در مشارکت با کمپانيهاي
کوهن- لوئب و مورگان اداره دو غول بزرگ نفتي و مالي ايالات
متحده را بهدست داشتند: استاندارد اويل و نشنال سيتيبانک.
کوهن- لوئب مؤسسه عظيم مالي بود که بهوسيله سه زرسالار نامدار
يهودي، اتو کاهن و ياکوب شيف و فليکس واربورگ، اداره ميشد.
هريمن ها در مشارکت با اين شبکه قرار داشتند و
عمليات آنها در عرصه راهآهن در پيوند با مورگانها و
راکفلرها و مجتمع کوهن- لوئب صورت ميگرفت.
با شروع جنگ جهاني در سال 1914، برنامهريزي
و هدايت صنايع نظامي ايالات متحده را نهادي بهنام "اداره
صنايع نظامي" بهدست گرفت که برنارد باروخ رياست آن را بهدست
داشت. باروخ مأموريت تجديد سازمان صنايع وابسته به ارتش آمريکا
را به نشنال سيتيبانک محول کرد. در اين زمان پرسي راکفلر
اداره کمپاني رمينگتون را بهدست گرفت و يکي از
کارگزاران خود بهنام ساموئل پريور را در مقام رئيس هيئت مديره
اين کمپاني منصوب کرد. در آن دوران، رمينگتون بزرگترين کمپاني
تسليحاتي آمريکا بهشمار ميرفت.
در سال 1917 ايالات متحده رسماً وارد جنگ شد
و باروخ در بهار 1918 ساموئل بوش را بهعنوان رئيس بخش
تدارکات، سلاحهاي سبک و مهمات در اداره صنايع نظامي آمريکا
منصوب کرد. پرسکات بوش، پسر ساموئل، نيز بهدليل دوستي با آورل
هريمن و پرسي راکفلر، در مقام رابط ميان دولت و کمپاني
رمينگتون و ساير کمپانيهاي تسليحاتي ايالات متحده جاي گرفت.
بدينسان، ساموئل بوش و پسرش در مواضعي مهم و سودآور استقرار
يافتند. اين جايگاه و ارتباطات سطح عالي و استوار با زرسالاران
والاستريت، پايههاي انباشت ثروتي عظيم را فراهم ساخت که
بعدها پسر و نوه پرسکات بوش را در رأس دولت ايالات متحده
آمريکا جاي داد.
بيشتر اسناد و مکاتبات دولتي مربوط به
معاملات تسليحاتي برنارد باروخ و ساموئل بوش در سالهاي جنگ
اوّل جهاني به بهانه کمبود قفسه در آرشيوهاي ايالات متحده
معدوم شده است.
اين همان بهانهاي است که در رابطه با انهدام اسناد بايگاني
آژانس مرکزي ايالات متحده (سيا) درباره کودتاي 28 مرداد 1332
در ايران نيز عنوان ميشود. و اين در حالي است که امروزه شناخت
جزئيات معاملات و روابط نياي خاندان بوش از اهميت فوقالعاده
برخوردار است زيرا ميتواند ريشههاي مناسبات ديريني را
عيان سازد که در اوايل هزاره سوم ميلادي بار ديگر بشريت را با
دور جديدي از نظاميگري و جنگ افروزي
لجامگسيخته مواجه ساخته است.
معهذا، اسناد بهجاي مانده براي ترسيم چارچوب و کليات روابط
ساموئل بوش با زرسالاران نيويورک و لندن کفايت ميکند. اين
اسناد نشان ميدهد که بوش گزارشهاي خود را به برنارد باروخ و
کلارن ديلون، زرسالار نامدار والاستريت، تقديم ميکرد و اين
کانون به سوداگري هاي مشکوک تسليحاتي اشتغال داشت. کمپاني رمينگتون مسلسل و
تفنگ و سلاحهاي سبک و کمري اتوماتيک توليد ميکرد و در
طي سالهاي جنگ ميليونها تفنگ به روسيه تزاري فروخت. بيش از
نيمي از کل تسليحاتي را که متحدين انگليس و آمريکا در جنگ
جهاني اوّل مصرف کردند و 69 درصد تفنگهايي را که ايالات متحده
در دوران جنگ مورد استفاده قرار داد کمپاني رمينگتون تأمين
ميکرد.
تحرکات برنارد باروخ و دستياران او، از جمله
ساموئل بوش، در سالهاي جنگ جهاني اوّل چنان غيراخلاقي بود که
بعدها، در سال 1934، کميته تخصصي سناي آمريکا، به رياست
جرالد ني، از اقدامات اين شبکه با عنوان "تجارت مرگ" ياد
کرد و از سودهاي کلاني سخن گفت که از طريق بندوبست هاي
نامشروع نظامي به چنگ آوردند. سناتور ني در گزارش خود بهشدت
به اين شبکه، و بهويژه به کمپاني آمريکايي رمينگتون و
کمپاني انگليسي ويکرز- آرمسترانگ، حمله کرد و کارگزاران
و دلالان اين دو کمپاني را مسبب بروز جنگ در بسياري از کشورها
و تغذيه تسليحاتي طرفين محارب دانست.
ويکرز
نيز متعلق به همان کانوني بود که برنارد باروخ و ساموئل بوش
کارگزاران آن بهشمار ميرفتند. اين مجتمع عظيم تسليحاتي در
اواخر سده نوزدهم بهوسيله دو زرسالار نامدار يهودي، سِر
ارنست کاسل و لرد ناتانيل روچيلد، بنيان نهاده شد و
در طول سده بيستم ميلادي نقشي بزرگ و مرموز در بسياري از
عمليات جنگافروزانه و نظامي گرايانه
در سراسر جهان ايفا نمود. مورخين ويکرز را، در کنار رمينگتون،
بهعنوان زرادخانه اصلي متفقين در دوران جنگ اوّل جهاني
ميشناسند. سرشناسترين کارگزار کمپانيهاي ويکرز و رمينگتون
در اوايل سده بيستم ميلادي، يک سوداگر مرموز يهودي بهنام
سِر بازيل زاهاروف بود که بهعنوان بزرگترين دلال اسلحه
زمان خود شهرت افسانه اي يافته است. زاهاروف در سال 1918 عنوان شهسواري
امپراتوري بريتانيا را دريافت کرد و، بهنوشته آمريکانا،
دوست صميمي برخي از دولتمردان غرب مانند ديويد لويدجرج
(نخستوزير بريتانيا)، ژرژ کلمانسو (نخستوزير فرانسه)،
آريستيد بريان (نخستوزير و وزير خارجه فرانسه) و ونيزلوس
(نخستوزير يونان) بود.
تمامي اين افراد، که متنفذترين چهرههاي
دوران جنگ اوّل بهشمار ميروند، به گرايشهاي صهيونيستي و
پيوندهاي مشکوک با سوداگران بزرگ مالي و تسليحاتي شهرت فراوان
دارند. از اقدامات مرموز اين شبکه "سوداگر مرگ" بايد به فروش
رزمناو 23000 تني رشاديه به دولت ترکان جوان در عثماني به مبلغ
5/2 ميليون پوند استرلينگ اشاره کرد؛ دولتي که در زمان جنگ در
جبهه متخاصم با بريتانيا و فرانسه و ايالات متحده آمريکا جاي
داشت.
پرسکات بوش و "پروژه هيتلر"
فعاليتهاي تجاري و سياسي پرسکات بوش از
دوران اقتدار پدرش در سالهاي جنگ اوّل آغاز شد و پس از جنگ در
پيوند با شبکه هريمنها و بهعنوان دستيار هربرت واکر تداوم
يافت. هربرت واکر از دلالان بورس بود که با مجتمع مالي مورگان
پيوند نزديک داشت و از کارگزاران مورد اعتماد و سرشناس ادوارد
و آورل هريمن بهشمار ميرفت. در نوامبر 1919 هربرت واکر بانک
خصوصي "و. آ. هريمن و شرکا" را در نيويورک تأسيس کرد و خود
رئيس و مدير اجرايي اين بانک شد. رياست عالي بانک را آورل
هريمن بهدست داشت و شرکاي اصلي او عبارت بودند از رولاند باني
هريمن، پرسي راکفلر و پرسکات بوش. پرسکات بوش در اين زمان
داماد هربرت واکر بهشمار ميرفت و اين همان وصلتي است که در
1924 به تولد جرج هربرت واکر بوش انجاميد. دو سال پس از تولد
اين پسر، در 1926 پرسکات بوش بهعنوان نايبرئيس بانک هريمن
منصوب شد. در اين زمان هربرت واکر همچنان رئيس بانک بود
بخش مهمي از فعاليت مجتمع هريمن در رابطه با
آلمان صورت ميگرفت. بنيان اين فعاليت از زماني نهاده
شد که آورل هريمن و هربرت واکر از طريق زدوبندهاي مشکوک
مالي با مقامات آمريکايي کشتيهاي مصادره شده آلمان در زمان
جنگ را به مالکيت کمپاني خود درآوردند. بدينسان، يکي از
بزرگترين خطوط کشتيراني جهان بهنام "خط هامبورگ- آمريکا"
تأسيس شد که به مدت بيست سال (1920-1940) کنترل تمامي
فعاليتهاي کشتيراني ميان بندر مهم تجاري هامبورگ و بنادر
ايالات متحده آمريکا را بهدست داشت. اقدام بعدي آورل هريمن و
هربرت واکر مشارکت با مجتمع مورگان بود که از طريق ادغام بانک
هريمن و بانک مورتن صورت گرفت. بانک مورتن بخشي از مجتمع مالي
"گارانتي تراست" مورگان ها
بود.
کمپاني کشتيراني هامبورگ- آمريکا در سالهاي
مياني دو جنگ جهاني نقش بزرگي در اقتصاد و سياست آلمان ايفا
نمود و در تخريب اقتصاد اين کشور و فراهم آوردن زمينههاي ظهور
نازيسم مؤثر بود. اين اقدامات در پيوند با خاندان
واربورگ انجام ميشد که بهعنوان يکي از مقتدرترين
خاندانهاي زرسالار يهودي سده بيستم شناخته ميشود. در سال
1922 آورل هريمن و هربرت واکر شاخه برلين بانک خود را تأسيس
کردند و به کمک بانک واربورگ ارتباطات مالي خود را با صنايع و
معادن آلمان گسترش دادند. از سال 1925، که موج تبهکاري
سازمانيافته در آمريکا آغاز شد، آورل هريمن و هربرت واکر به
سرمايه گذاري
در اين عرصه پرداختند و قمارخانه بزرگ خود را در ميدان مديسون
شهر نيويورک برپاکردند. در سال 1931 بانک هريمن بهدليل مشارکت با
"بانک برادران براون" به "بانک برادران براون- هريمن"
تغيير نام داد. هربرت واکر و دامادش، پرسکات بوش، از مديران
اصلي اين مجتمع عظيم مالي بودند که در دهههاي بعد در حيات
مالي و سياسي ايالات متحده نقشي بزرگ ايفا کرد.
مولفين زندگينامه غيررسمي جرج بوش
مينويسند:
براي درک ميزان خطري که جرج هربرت واکر بوش
براي بشريت دارد بايد به اين امر بهدرستي توجه نمود که ثروت
خاندان او در نتيجه پروژه هيتلر بهدست آمده است. آن شبکه
قدرتمند انگليسي- آمريکايي که بعدها جرج بوش را به آژانس مرکزي
اطلاعات (سيا) و سپس کاخ سفيد وارد کردند، همان شرکاي پدر او
در پروژه هيتلر هستند.
طبق نظر مورخيني که در زمينه نقش زرسالاران
والاستريت در صعود نازيسم به پژوهش پرداختهاند، "پروژه
هيتلر" از سالهاي 1920 ميلادي آغاز شد. منظور از اين
عنوان، سرمايه گذاري
مشترک کانون معيني از زرسالاران ايالات متحده آمريکا، بريتانيا
و آلمان بر روي حزب نازي و به قدرت رسانيدن آدولف هيتلر است
اين پيوند عجيب از زماني آشکار شد که در 20
اکتبر 1942، ده ماه پس از ورود ايالات متحده به جنگ جهاني
دوّم، دستور توقيف کليه عمليات بانکي و شرکتهاي متعلق به
آلمان نازي در شهر نيويورک صادر گرديد. اين عمليات را همان
کانون آشنايي هدايت ميکرد که درباره آن سخن گفتهايم. از
مهمترين شرکتهاي متعلق به آلمان نازي که در اين زمان
بهوسيله دولت ايالات متحده آمريکا مصادره شد، "يونيون بانکينگ
کورپوريشن" است که پرسکات بوش مديريت آن را بهدست داشت و
اوراق سهام آن بهنام پرسکات بوش و باني هريمن بود. در حکم
مصادره "يونيون بانکينگ کورپوريشن" اسامي سهامداران چنين ذکر
شده است: اي. رولاند هريمن [باني هريمن] رئيس و عضو هيئت
مديره، 3991 سهم، کورنليس ليونس چهار سهم، هارولد پنينگتون يک
سهم، راي موريس يک سهم، پرسکات بوش يک سهم، کوونهافن يک سهم،
جان گرونينگر يک سهم. افراد فوق کارگزاران مالي دولت آلمان و
اعضاي هيئت مديره مؤسسه مالي فوق بودند و کوونهافن از مأموران
برجسته و فعال آلمان نازي بهشمار ميرفت.
در 28 اکتبر 1942، دو روز بعد از ورود قشون
آلمان نازي به شمال آفريقا، دولت ايالات متحده طي فرماني اموال
دو مؤسسه ديگر متعلق به آلمان هيتلري را مصادره کرد: "هلند-
آمريکن تريدينگ کورپوريشن" و "سيملس استيل کورپوريشن". اين
دو مؤسسه نيز بهوسيله بانک هريمن اداره ميشد و پرسکات بوش از
مديران آن بود. در 17 نوامبر 1942 "سيلسين آمريکن
کورپوريشن" بهدليل ارتباط با دولت آلمان مصادره شد. اين شرکت
نيز بهوسيله پرسکات بوش و پدرزنش، جرج هربرت واکر،
اداره ميشد. در فرمان اخير تنها اموال متعلق به دولت آلمان
مصادره گرديد و سهام شرکاي آمريکايي- يعني هريمن و واکر و بوش-
مصادره نشد.
يکي از شرکاي اصلي آورل و باني هريمن، هربرت
واکر و پرسکات بوش در عمليات فوق، يک سرمايهدار بزرگ آلماني
بهنام فريتز تيزن بود که از اکتبر 1923 يکي از
مهمترين حاميان مالي هيتلر بهشمار ميرفت. در گزارش دولت
ايالات متحده در زمان مصادره اموال تيزن و هريمن در نيويورک
چنين آمده است: آورل هريمن اندکي پيش از سال 1924 در اروپا
فعال بود و در همان زمان با فريتز تيزن، کارخانهدار آلماني،
آشنا شد. هريمن و تيزن موافقت کردند که مشترکاً بانکي در
نيويورک تأسيس کنند. براي تحقق اين عمل، کوونهافن، کارگزار
تيزن، وارد نيويورک شد و با مديران کمپاني هريمن ملاقاتهايي
کرد. تحقيقات مقامات قضايي ايالات متحده در سال 1942 حاکي از
آن است که بانک هريمن در پيوند تنگاتنگ با "کورپوراسيون فولاد
آلمان" قرار داشت که بهوسيله فريتز تيزن و دو برادرش اداره
ميشد. اين مجتمع بزرگترين غول فولاد آلمان بهشمار ميرفت و
قريب به نيمي از آهن و فولاد و 35 درصد از مواد منفجره مورد
نياز آلمان نازي را تأمين ميکرد. "کورپوراسيون فولاد آلمان"
در سال 1926 تأسيس شد و مقارن با آن کلارنس دلون،
زرسالار آمريکايي، با 70 ميليون دلار سرمايه اوليه سازماني
براي مشارکت در صنعت فولاد آلمان در نيويورک ايجاد کرد.
دلون از زمان تجارت اسلحه در جنگ اوّل جهاني دوست صميمي ساموئل
بوش، پدر پرسکات، بود. در اين زمان، آورل هريمن با سران فاشيست
آلمان و ايتاليا ارتباط فعال داشت. براي مثال، او در يکي از
نامههاي خصوصي خود به هربرت واکر مينويسد که در ايتاليا با
موسوليني ملاقات کرده و او «قرارداد پيشنهادي ما» را تصويب
کرده است
در 1931 پرسکات بوش کار خود را در بانک جديد
"برادران براون- هريمن" آغاز کرد. شريک اصلي او در اين مؤسسه
تاچر براون، از مالکان اصلي بانک برادران براون و دوست
صميمي مونتاگ نورمن، بود. مؤسسه برادران براون پيشينه
مستعمراتي مفصلي دارد. در زمان جنگ داخلي کشتيهاي اين کمپاني
75 درصد پنبه جنوب آمريکا را به انگلستان حمل ميکردند. مونتاگ
نورمن، دوست ديگر پرسکات بوش و تاچر براون، به خاندان زرسالار
نورمن تعلق داشت و طي ساليان مديد رئيس بانک انگلستان بود.
نورمن يکي از شرکاي پيشين مؤسسه برادران براون بود و پدربزرگ
وي در زمان جنگ داخلي آمريکا رياست اين مؤسسه را بهدست داشت.
مونتاگ نورمن در محافل حاکمه بريتانيا بهعنوان حامي هيتلر
شناخته ميشد و مقام کنوني وي بهعنوان رئيس بانک انگلستان
جايگاه مهمي در . پروژه هيتلر داشت. نورمن در سفرهايش به
نيويورک در خانه تاچر براون اقامت ميگزيد
در اين شبکه پرسکات بوش متولي معامله با
آلمان بود و تاچر براون با انگلستان.
از شرکاي ديگر شبکه فوق بايد به اعضاي
خاندان بانکدار شرودر اشاره کرد که مانند هريمن و واکر و
بوش با آلمان هيتلري پيوند داشتند و از رابطه نزديک با آلن
و جان فوستر دالس برخوردار بودند. اين دو برادر در آن زمان
وکلاي دعاوي بانک شرودر بودند. بانک شرودر از نيمه
دوّم سده نوزدهم بهعنوان يکي از کانونهاي مهم سرمايهگذاري
زرسالاران بريتانيا و شرکاي ايشان شناخته ميشد و همين بانک
بود که بههمراه کمپاني يهودي ساسون و کمپاني والپول- گرينول
در تأسيس بانک شاهنشاهي ايران و انگليس (بانک شاهي) شرکت نمود
و امتياز نشر اولين اسکناس هاي ايران را بهدست آورد.
بارون کورت فن شرودر در کنار هريمن و واکر و بوش از شرکاي اصلي
مؤسسات آلمان نازي در آمريکا بهشمار ميرفت. شرودر در جمع
شرکاي خويش مسئوليت تأمين مالي ارتش خصوصي حزب نازي را بهعهده
داشت و بههمراه فردريک فليک و مونتاگ نورمن در صعود نهايي
هيتلر نقش مؤثري ايفا نمود. بارون رودلف فن شرودر نايبرئيس و
عضو هيئت مديره کمپاني کشتيراني هامبورگ- آمريکا بود.
در سال 1932 سفارت آمريکا در برلين در
گزارشهاي خود به واشنگتن از مبارزات انتخاباتي پرهزينه هيتلر
خبر داد و از پول هنگفتي که براي ايجاد ارتش خصوصي 300 الي 400
هزار نفري حزب نازي صرف شده است و اين پرسش را مطرح کرد که
حاميان مالي حزب نازي چه کساني هستند؟ در اين سال دولت
قانوني آلمان دستور انحلال ارتش خصوصي حزب نازي را صادر کرد و
سفارت آمريکا در برلين گزارش داد که کمپاني کشتيراني
هامبورگ- آمريکا تبليغات شديدي را عليه دولت آلمان و بهسود
هيتلر آغاز کرده است. اين در زماني است که هزاران آلماني
مخالف حزب نازي بهوسيله ارتش خصوصي اين حزب به قتل ميرسيدند.
بعدها، گزارش کميسيون تحقيق سناي آمريکا روشن ساخت که در
اين دوران کمپاني رمينگتون نقش مهمي در تسليح حزب نازي ايفا
مينموده است. در گزارش سنا چنين آمده است: "تقريباً تمامي
سازمانهاي سياسي آلمان، مانند حزب نازي، مسلح به همه نوع
تفنگهاي آمريکايي هستند که از آمريکا به آنتورپ حمل ميشود و
از طريق خاک هلند وارد آلمان ميگردد."
در 27 مارس 1933 ماکس واربورگ از
آلمان به شريکش پرسکات بوش در نيويورک نامهاي نوشت که
متضمن تمجيد فراوان از هيتلر بود. او دولت هيتلر را براي آلمان
مفيد توصيف کرد و نوشت:
در چند سال گذشته تجارت بسيار بهتر از انتظار
ما شده است. ولي متأسفانه تبليغات شديد عليه آلمان فضاي
نامطلوبي بهوجود آورده است. مطبوعات خارجي فوقالعاده درباره
تحولات آلمان اغراق ميکنند. دولت جدّيد با جدّيت بهدنبال
اعاده صلح و نظم در آلمان است و من از اين نظر کاملاً احساس
رضايت ميکنم.
توجه کنيم که اين مطالب را عضو يکي از
سرشناسترين خاندانهاي يهودي سدههاي نوزدهم و بيستم نگاشته
است.
در 29 مارس 1933، دو روز بعد از نامه ماکس
واربورگ، پسر او بهنام اريش واربورگ تلگرافي به
نيويورک براي پسرعمويش فردريک واربورگ فرستاد.
فردريک واربورگ عضو هيئت مديره کمپاني راهآهن هريمن در آمريکا
بود. او از فردريک واربورگ خواست که "از تمامي نفوذ خود
براي متوقف کردن فعاليتهاي ضدنازي در آمريکا از جمله تبليغات
غيردوستانه در مطبوعات و اجتماعات" استفاده کند. فردريک
واربورگ به اريش پاسخ داد: "هيچ گروه مسئولي در اينجا بايکوت
کالاهاي آلماني را تبليغ نميکند." در 31 مارس 1933 کميته
آمريکايي- يهودي، که تحت نفوذ واربورگها بود، و سازمان
بنيبريث، که بهوسيله شولزبرگرها اداره ميشد، اطلاعيه رسمي
مشترکي منتشر کردند و اعلام نمودند که "هيچ آمريکايي بايکوت
آلمان را تشويق نميکند." يک دهه قبل، در سال 1922،
نيويورک تايمز، که به خاندان يهودي شولزبرگر تعلق
دارد، دولت موسوليني را بهعنوان "جالبترين تجربه حکومتي
زمانه" معرفي کرده و از پيشرفت مقتدرانه کار او ابراز شادماني
نموده بود. تنها در سالهاي اخير، در ژانويه 2001، است که
آرتور شولزبرگر (پسر)، مالک کنوني نيويورک تايمز،
بههمراه هاول راينز، سردبير اين روزنامه، بهخاطر حمايت اسلافشان
از فاشيسم از جهانيان عذرخواهي کردند
در مه 1933 شبکه هريمنها پيشنهادي به آلمان
هيتلري ارائه داد براي تأسيس يک سنديکا متشکل از 150 مؤسسه و
فرد که صادرات تمامي کالاهاي آلماني به ايالات متحده را بهدست
داشته باشد. اين پيشنهاد در برلين مورد مذاکره قرار گرفت. طرف
آلماني هالمر شاخت، وزير اقتصاد هيتلر، بود و طرف آمريکايي
جان فوستر دالس. دالس وکيل دعاوي دهها مؤسسه اقتصادي
نازي بود. چنانکه ميدانيم او بعدها به يکي از چهرههاي اصلي
حزب جمهوريخواه بدل شد و در مقام وزير خارجه مقتدر ايالات
متحده جاي گرفت. برادران دالس، هر دو، وکلاي مؤسسات خاندان بوش
نيز بودند. در طول دهه 1930 جان فوستر دالس براي سرمايه گذاري
در بازسازي اقتصاد آلمان مذاکرات فراواني با دولت حزب نازي
داشت و در نامههايي گزارش برخي از اين مذاکرات را به
پرسکات بوش ارائه مينمود. از جمله، در 22 سپتامبر 1937
جان فوستر دالس در نامهاي به پرسکات بوش درباره قرارداد
کمپاني تلگراف آلمان- آتلانتيک توضيحات مفصلي ارائه داد. اين
کمپاني با بانک هريمن- واکر- بوش رابطه نزديک مالي داشت و از
آن وام ميگرفت. دوستي با جان فوستر دالس و برادرش آلن دالس
(رئيس بعدي سيا) در راهيابي پرسکات بوش بهعنوان سناتور ايالت
کانکتيکت به پارلمان آمريکا مؤثر بود و همين رابطه بعدها به
جرج بوش اوّل کمک فراواني کرد که مدارج ترقي را در آژانس مرکزي
اطلاعات ايالات متحده آمريکا (سيا) بهسرعت بپيمايد
از سال 1934 ياکوب چايتکين، وکيل دعاوي اهل
نيويورک و پدر آنتون چايتکين (يکي از دو مؤلف کتاب زندگينامه
غيررسمي جرج بوش)، وکالت تعدادي از سهامداران خردهپايي را بهدست گرفت که در اثر بورسبازيهاي مشکوک شبکه
هريمن- بوش- واربورگ بهسود هيتلر ورشکست شده بودند. اين گروه
مبارزه سختي را براي تحريم آلمان هيتلري آغاز کرد و اندکي بعد
فدراسيون کار آمريکا به اين مبارزه پيوست. در جبهه مقابل کساني
جاي داشتند که از تجارت با آلمان هيتلري سودهاي کلان ميبردند.
در رأس اين جبهه شبکه هريمن جاي داشت و در اين کارزار
پرسکات بوش، بهعنوان نماينده آورل هريمن، بهشدت فعال بود.
چنانکه گفتيم، منويات واربورگها را
کميته يهوديان آمريکا و سازمان بنيبريث دنبال ميکرد.
بنيبريث همان سازماني است که امروزه به "جمعيت ضدافترا" (ADL) تغيير نام داده و به دليل اقامه دعوي در محاکم قضايي عليه
نويسندگان و مورخيني که درباره پيوند زرسالاران يهودي با آلمان
هيتلري يا عليه افسانه هالوکاست سخن مي گويند، شهرت جهاني
يافته است. معهذا، همانگونه که نويسندگان زندگينامه غير
رسمي جرج بوش به درستي توجه کرده اند، اين پرسش به جدّ
مطرح است که چرا سازمان هايي چون
ADL و ساير "شکارچيان حرفه اي" نازي ها، به رغم اسناد و تحقيقات
فراوان موجود، هيچگاه منشاء ثروت خاندان بوش را کشف نمي کنند و
درباره آن سخن نمي گويند.
پرسکات بوش در سال 1972 در 77 سالگي درگذشت و
پيوندهاي استوار و عميق او و پدرش، ساموئل بوش، با شبکههاي
مشکوک دسيسه گران
مالي و سياسي و ثروت کلاني که به ميراث نهاده بود، بستر صعود
پسرش، جرج هربرت واکر بوش، را به مقام چهل و يکمين رئيسجمهور
ايالات متحده آمريکا فراهم ساخت.
|